ناصر خالدیان
نانپاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد…
میگویند شکم گرسنه ایمان ندارد. شاید در این زمانهی عُسرت بتوان گفت: شکم گرسنه، فرهنگ نمیشناسد. به همین خاطر است که بسیاری میپرسند در این روزگار جدال نان و کرونا و سیاستزدگی و مصائب ملتی که به قعر هرم مازلو سقوط کرده و بیپولی و پولداری بسیاری را دیوانه کرده و اندیشیدن به ماهیت هستی و هدف زندگی یا پیشرفت و تعالی جامعه، جای خود را به فکر کردن به قیمت گوشت و مرغ و نمودار بالا رفتن سکه و دلار داده، چه کسی پای روزنامه خواندن و توجه به فرهنگ و هنر و اندیشه مینشیند که خود در هرم کذایی مرحوم مازلو، در مراتبی بالاتر از نان و آب قرار دارند؟
سینما و نمایش و موسیقی و شعر و ادبیات و کتاب و دیگر محصولات فرهنگی و هنری نیز وضعیتی مشابه روزنامهنگاری و روزنامهخوانی دارند و چه بسا بدتر. گویی همه در دورهی فترت و انحطاطی به سر میبریم که تمام اینها در حال پوسیدگی و زوال و نابود شدن است.
در این سیطرهی مادی که فکر و ذکرِ داشتن و نداشتن دلار و سکه و طلا و سهام و زمین و مسکن، خواب از سر همه پرانده و جمع بسیاری از فشار گرسنگی و بدهی و قرض و مشکلات زندگی و جمع اندکی از فکر و خیال درآمد بیشتر و ولع ثروت بیشتر و عدهای نیز در فکر یغما و تاراج هر چه افزونتر، چشم آسوده بر هم نمیگذارند؛ یک نکته وجود دارد و آن این که ما به همین فرهنگ و محصولات فرهنگیمان شناخته میشویم و غیر از آن در جهان استیلای سرمایهداری و سلطهی بازار امروز، با وجود استعدادها و منابع و نیروی انسانی بسیاری که با سوءمدیریتها هرز میروند، نقش مهمی در تکنولوژی و اقتصاد جهانی جز معدود حرکاتی پراکنده نداریم.
در علت آن میتوان انبوهی از نابسامانیها و فسادهای اقتصادی، آسیبهای اجتماعی و فرهنگی و زیستمحیطی به اضافه تحریم و تورمی که مزید بر علت و هر لحظه مثل خوره اقتصاد و آیندهی ما را میخورد را نام برد و بدون هیچ حرکت یا راهکاری، تنها منفیگویی و اینهمانگویی و ذکر مصیبت کرد. میتوان از فقر و بیکاری در سرزمینی فقیر شده اما نشسته بر دریای ثروت گفت که جز در شعارها و سخنرانیها مشخص نیست به کجا میرود و چه هدفی برای آینده دارد.
اما از منظر فرهنگی، آسیب مهمتر این است که اگر در میانهی این ناامیدیها و بحرانهای اقتصادی، همین مظاهر و محصولات فرهنگیمان، همین روزنامهها و کتابها و فیلمها و نمایشها را نداشته باشیم و شعر و ادبیات و موسیقی و تمام آن نمادهای میراث فرهنگیمان نباشد، چیزی میشویم مثل سومالی و سودان و تعدادی دیگر از کشورهای از این دست. یعنی هم اقتصادمان را از دست دادهایم و هم دیگر محصولی فرهنگی نداریم که حتی به آن تکیه کنیم. و چقدر جنگ و فساد و فروپاشی در سرزمینی تهی شده از فرهنگ و هنر و تمام آن دستاوردهای چندهزارساله انسانی و زمینههای تمدنی، آسانتر است.
یکی از این محصولات و شاید بارزترین شاخصه فرهنگی بسیاری کشورها، روزنامه و تعداد روزنامهخوانان است. از تاریخ ۴۱۵ ساله روزنامهنگاری، بیش از ۱۸۳ سال از انتشار نخستین روزنامه در ایران و ۱۲۲ سال از روزنامهنگاری کُردی گذشته است. پدیده و ابزاری فرهنگی که از کورهراههای سخت تاریخ و ناملایمتهای بسیار خود را تا اینجا کشانده و به ما رسیده و هر چند نیمهجان و زخمی اما هنوز زنده است.
در شرایط ناهنجار امروز که رسانهها و نشریات غیردولتی و بدون پشتوانه یک به یک فرو میریزند و میدان نقد و آگاهی در رسانههای رسمی، روز به روز خالی از صدای مستقل و مردم میشود، روزنامه و رسانهای دیگر به چه دردی میخورد؟ شاید برای این که در میان این تاریکیها، به قدر وسع و توان خود کاری کنیم و بگوییم که اینجا هنوز چراغی روشن است. شاید جملهای و نوشتهای از صاحبنظری توانست راهی را روشن کند و گرهی از کار بستهای بگشاید. وگرنه در شرایط عادی، کاربرد مطبوعات و رسانه بسیار بیشتر از اینهاست.
گروه رسانهای «سرزمین» با همین هدف و با مجموعهی هفتهنامه سراسری سرزمین، پایگاه چندرسانهای و خبری تحلیلی «سرزمین پرس» و صفحات مختلف در شبکههای اجتماعی، آماده همکاری با تمام افراد و انتشار دیدگاههای صاحبنظرانی است که تفکر و دغدغهی آنان داشتن سرزمینی بهتر و جایی برای زندگی درستتر است.
در صفحهی درباره ما، اهداف و محور فعالیتهای این رسانه آمده است. تا فراهم شدن شرایط برای چاپ نشریه، میتوانید از مطالب سایت و کانال تلگرامی آن استفاده کرده و مقالات و نظرات خود را برای ما ارسال نمایید.
*تصویر نشریه تزئینی است و با ساختار اصلی نشریه سرزمین تفاوت دارد.
- نویسنده: ناصر خالدیان
- منبع خبر: سرزمین