ناصر خالدیان
نظریه «مارپیچ سکوت» یا گرداب سکوت، از نظریات مهم رسانهای از خانم «الیزابت نوئل نیومن» جامعهشناس و پژوهشگر علوم سیاسی آلمانی و در مورد شکلگیری افکار عمومی است که به زبان ساده میگوید: «در خصوص یک موضوع مناقشهانگیز، افراد دربارهی توزیع افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که آیا در اکثریت قرار دارند یا در اقلیت؛ و سپس میکوشند تعیین کنند که آیا تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنهاست یا خیر».
به زبان سادهتر، در این پدیده مثلاً افراد در مورد موضوعی میترسند ابراز نظر و عقیده کنند و منتظرند ببینند آیا عدهای دیگر همراه آنها هستند یا نه. به این ترتیب هر چه جمع بیشتری از افکار عمومی وارد این چرخه شوند، نوعی مارپیچ سکوت در مورد آن موضوع به وجود میآید و جمع بیشتری به «اکثریت خاموش» اضافه میشود.
اما غیر از رسانهها و حکومتها چه چیزی مارپیچ سکوت را میسازد؟ خود مردم، حرف مردم، فرهنگ مردم، رفتار مردم. احساس این که نکند من حرفی بزنم یا از چیزی و کسی دفاع کنم و مردم من را خائن بخوانند، احساس این که بهتر است در این مورد سکوت کنم. این پدیده در بطن جامعه ایرانی بسیار دیده میشود.
بسیاری جامعهشناسان، شرقشناسان و آنان که در تاریخ اجتماعی ایران مطالعه کردهاند اغلب متفقالقولند که مردم ایرانی به صورت عمومی مردمی هستند مهربان، مهماننواز، عاطفی، خونگرم، خیرخواه، وطندوست، دلسوز خانواده و همسایگان و همشهریان و همزبانان و بسیاری صفات پسندیده دیگر.
اما در کمتر منابعی (شاید جز نوشتههای زندهیاد شاهرخ مسکوب و برخی دیگر) اشاره شده که همین مردم خوب و مهربان که در چهارچوب درها به یکدیگر تعارف میکنند و هزاران واژه و جمله برای تعارفات ارادت و اخلاص و نوکری همدیگر دارند وقتی پای سیاست به میان میآید یا جریانی ذیل امر سیاسی قرار میگیرد، تغییر چهره داده و هر چیزی و هر کسی را در دفاع از یک جریان یا ایدئولوژی خاص و در دشمنی با همدیگر ویران میکنند. نمونه دستهبندیهای سیاسی فعلی و خائن خواندن همدیگر نه تنها از زبان مردم بلکه از زبان دولتمردان و کاندیداها این روزها بسیار شنیده میشود.
انتخابات مختلف، زمان و نمونه خوبی برای رفتارشناسی اجتماعی و سیاسی این روحیه ایرانی است که در آن و در هیجانهای انتخاباتی (هر انتخاباتی از شورای مدرسه و محل و انجمنها بگیر تا شورای شهر و مجلس و ریاستجمهوری) چگونه مردم در دفاع یا ضدیت با یک فرد یا جریان، دشمن همدیگر میشوند و سیستم فکری و تبلیغاتی و رسانهای ما و جریان قدرت و تمامیتخواه نیز به آن دامن میزند.
ادعای فرهنگ درخشان و تمدن چندهزار ساله ما در انتخاباتها، تخریبها، شبنامهها، ضدتبلیغات و شعارها علیه همدیگر و این که اگر کسی رای بدهد خائن است و یا رای ندهد باز هم خائن است و در موقعیتهای سیاسی رنگ میبازد و این گونه است که اکثریت مردم، گیج و سرگشته میان این بمباران تبلیغاتی که هر جریان یا فردی خود را حق میداند و طرف مقابل را باطل، ترجیح میدهند سکوت اختیار کنند و همین پدیده سکوت جمعی که ناشی از این ناامنی روانی و سیاسی و اجتماعی ایجاد شده است، جامعه را بیش از پیش به بیتفاوتی دچار میکند.
یکی از اصول جامعهی «مردمسالار» بحث مداراست. مداری این که هر کسی و هر جریانی آزاد باشد بدون ویرانگری و آشوب، بدون ایجاد کینه و عداوت و نفرت، دیدگاه خودش را مبتنی بر آزادی بیان و آزادی بعد از بیان و بدون تهدید جانی و مالی و حیثیتی بگوید و در مقابل رقبا یا مخالفان هم آزاد باشند. چیزی که در جامعه ایرانی و فرهنگ ما و سپهر سیاسی ما جایی ندارد و در نتیجه میان این آشفتگیها، بیشتر افراد تلاش میکنند تا هر چه بیشتر در لاک خود فرو روند و بدین ترتیب، مارپیچ سکوت بر جمعیت «اکثرت خاموش» میافزاید و با فروکش کردن هیجانات سیاسی پس از انتخاباتها، کشور و جامعه هر روز بیشتر در گرداب بیتفاوتی و جمود و خمودگی و به سمت دوران فترت میرود.
- نویسنده: ناصر خالدیان
- منبع خبر: سرزمین