یوگنیا ایلینیچنا واسیلیوا
برگردان: عارف معاونی
هر شهری داستان خودش را برای گفتن دارد. اما همه آن داستانها به ثبت نرسیدهاند و آنچه را در یک مقطع زمانی خاص واقعیت بوده الزاماً برای همیشه صحت ندارد و یا در مورد شهرهای دیگر صدق نمیکند./(ای.کی. لامپتُن) A.K.Lambton
داستان در اصل در مورد شهر سنندج است که در مورد سنتها و ساختار شهری آن بحث خواهم کرد. منطقه اردلان بخش وسیعی است که سلطان سنجر حد و مرز آن را در قرن دوازدهم میلادی برای برادرزادهاش تعیین کرده و آن را کردستان نامید. در دوران ساسانیان و خلفا، شهرهای بزرگ در همسایگی یکدیگر و در رقابت با هم به وجود آورند.
یکی از آنها شهر سیسر (Sisar) بود که موقعیت آن از سنندج دور نبود و جمعیت آن همگی کُرد بودند. این مطلب حایز اهمیت است که گفته شود که تمام نهادهای مهم این شهر به وسیله اعراب و نظامیان آنها برای کنترل کُردها شکل گرفته بوده است. ص۴۵۶ (Minorsky,Sisar.P456). در دوره ساسانیان شهر کُردنشین دیگری به نام کرمانشاه ساخته شد. در شمال شرقی کرمانشاه شهر دیناور (Dinavar) پایتخت دولت مستقل سلسلهی کُرد حسن وحیدها (Hasanwayhides) در مقطع (۱۰۱۵-۹۵۹) میلادی قرار گرفته بود. شهر دیناور در قرن دهم به عنوان شهری آباد و موفق تشریح شده است. «بازارها بسیار زیبا ساخته شده که آن را باغات میوه احاطه کرده بود» بر اساس کتاب ص ۱۸۹ (Lestrange P.189).
بنا به گفتهی الیعقوبی (al-yakubi) در نیمهی اول قرن هفتم میلادی کرد با جمعیت در منطقه هالوان (Hulwan) تشکیل میدادهاند (بر اساس کتاب ص ۵۶۷ Dfiver) که این خود سبب حمله نخستین اعراب در سال ۶۳۷ م گردید و آخرین پادشاه ساسانی در این منطقه پناه گرفت که در اینجا افراد محلی به عنوان کردهای یاغی به حساب میآمدند. بنابراین بعد از تغییر حکومت در هالوان در سال ۶۸۵م اولویت کاری در حکومت جدید جنگ با کُردها تعیین گردید (بر اساس کتاب ص ۴۵۱ Minorsky). برای این منظور پادشاه بودجه سالیانهای قابل توجهی را به این امر اختصاص داد. دو قرن بعد کرُدها در تمامی منطقه هالوان ساکن شدند و فارسها و عربها در اوایل قرن پانزدهم میلادی به شهر قدیمی دیگری به نام نهاوند کوچ کردند (بر اساس ص ۲۷/۱۷ پولادین Poladin). نهاوند یک شهر قبیلهنشین کُرد بود بر اساس گفته حمدالله مستوفی قزوینی (Hamdallah Mustawfi Kazwini) در صفحه ۱۹۷ کتاب (Strange).
در شمال غربی دیناور شهر شارهزور (Shahrizour) قرار گرفته است که خود بنا به گفتهی آقای و.سیونت (V.cunet) پایتخت قدیمی کردستان بوده است (صفحات ۸۷۲-۵۷۱ Cunet). بنا به نظریه (ب.نیکیتین) و (لی استرینج) (B. Nikitine a Le strange)که به ترتیب در کتابهایشان صفحات ۲۴ و ۱۹۱ منعکس گردیده خرابههایی که هماکنون به نام یاسین تپه در جنوب شرقی شهر، سلیمانیه قرار گرفته همان شهر شارهزور باستانی است.
بنا به اظهارنظر منابع آگاه در قرن دهم و سیزدهم میلادی شهر شارهزور دارای حصاری نیرومند و حفاظت پرقدرت بوده است که در آن شهر قبیلهی ابن هاوکال یا ابن هاوقال (Ibn Hawkal) ساکن بودهاند. همچنین این قبیله تمامی شهرها و روستاهای اطراف شارهزور را اشغال کرده است که این مناطق بسیار حاصلخیز بوده است گفته میشود هنگامی که ابن مُحلحَل (Ibn Muhalhal) از منطقه شارهزور دیدن کرده است جمعیت این منطقه در حدود ۶۰۰۰۰ خانوار به صورت چادرنشین بوده است. (بر اساس کتاب ص ۱۹۰-۱۹۱ Le strange) و همچنین اطلاعات فوق توسط آقای جَی.بی. فریزر (J.B. Fraser) در کتابش در صفحات ۱۵۵-۱۵۶-۱۸۸ در قرن نوزدهم بر اساس مطالعه خرابههای پنج یا شش در دره شارهزور تأیید گردیده است. در قرن ۱۴م بنا به نظریهی نزهت الکلوب (کلوب یا قلوب) (Nuzhat al-kulub) شارهزور همچنان یک شهر پررونق و آباد بوده است و ساکنین آن همگی کُرد بودهاند. مطالب بیشتری در مورد شارهزور را باید از شخصی به نام میرزا محمدطاهر قزوینی (Mirza Muhammad Tahir Kazwini) باید نقل کرد که در مورد سالهای قرن هفدهم میلادی میباشد. مؤلف میگوید: شاه عباس دوم زمان بک (Zaman-bak) فرمانده قشون خراسان را به همراه خان احمدخان اردلان برای تصرف استحکامات شارهزور فرستاد. این استحکامات توسط قوای عثمانی محافظت میشدند. عثمانیها در داخل یک پادگان در مجاورت شهر بودند که بعدها این پادگان نابود گردید. البته خان احمدخان در محاصره شهر و پادگان شارهزور شرکت داشت اما در نابودی و تخریب آنها شرکت نکرد. دو دهه بعد آقای جَی.بی. تاورنر (J.B. Taverner) دو شهر را با دو اسم مشابه دید به اسمهای چیرازول و چرازول (Chirazoul a Cherazoul) که در فاصله سه روز مسافرت از یکدیگر قرار داشتند. بر اساس کتاب ص ۱۹۸-۱۹۷ (Taverner).
۱۵۰ سال بعد آقای سی.جَی. ریچ (C.J. Rich) در مقاله جغرافیایی خود مشخص کرد که شارهزور فقط اسم یک منطقه بوده است و بهرحال هیچکدام از جغرافینویسان اردلان هم از شارهزور به عنوان استحکامات یا شهر یاد نکرده و از نابودی آن به دست زمان بک مطلبی ننوشتهاند. این اطلاعات برای مطالعه کردستان جنوب شرقی (کردستان عراق) بسیار مفید است. برپایی کاخ بنی اردلان در شهر شارهزور به وقوع پیوست. بنا به گفتهی مورخین محلی در قرن دوازدهم هجری البته بنا به گفتهی افرادی چون ابن هوقال یا ابن هاوکال و ابن ال-مُحلحَل و حمدالله مستفوی قزوینی حکومت اردلان در خود شهر شارهزور بوده است.
در نزدیکی این منطقه دو شهر به اسامی ابهر و سهرهورد با جمعیت کُردنشین وجود داشته است بنا به گفتهی ابن هوقال شهر ابهر دارای یک قلعه نظامی برای دفاع بوده و شهر سهرهورد نیز به خوبی از لحاظ نظامی تقویت شده بود و به بزرگی شارهزور بوده است و دارای دیواره و حصار مستحکم بوده است. در کتاب (Le Strange صفحات ۲۲۱ و ۲۲۳ این مطلب تأیید شده است).
چهار قرن بعد تمامی این شهر در حملهی مغول نابود گردید. آقای حمدالله مستوفی قزوینی تنها کسی بود که شهرهای هالوان، دیناور، نهاوند را تشریح کرده است. بقیه شهرها تک تک در حملات متوالی بیگانگان نابود گردیدند و از صحنه روزگار فراموش شدند. برای دو- سه قرن متوالی منطقه به میدانی برای جنگهای ویرانگر تبدیل شد. زندگی مردم به پایینترین سطح ممکن رسید و زندگی چوپانی و گلهداری پراکنده در منطقه رایج گردید و قبایلی عشیرتگرا و سنتپرست در شهرهایی قلعهمانند که غالباً بر فراز کوههای صعبالعبور ساخته شده بودند به وجود آمدند. تاریخدانان محلی بیشتر از ۵ عمارت مستحکم مربوط به بنی اردلان را نام میبرند. به کمک اطلاعاتی که افرادی چون محمدشریف قاضی و عبدالقادر ابن رستم بابانی استنتاج میشود در زمان حکمرانی خان احمدخان در نیمه نخست قرن هفدهم جمعیت ساکن قلعه حسنآباد در حدود دو هزار خانوار بوده است. (بر اساس کتاب ص ۴۵ Babani) که میشود آن را دوازده هزار نفر قلمداد کرد که معادل جمعیت یک شهر متوسط آن روزگار است. ساختن قلعههای متوالی در حال توسعه بود مخصوصاً زمان هَلوخان اردلان پدر خان احمدخان. بنا به دستور هَلوخان قلعههای مریوان و حسنآباد دوباره تجدید بنا گردیدند. بازار جدید و مسجد متعددی در پالنگان و دیگر مناطق ساخته شدند. این قلعههای متعدد که بر فراز کوههای صعبالعبور ساخته شده بودند ما میتوانیم آنها را به نام شهرهای قلعهای اسمگذاری کنیم. که هر کدام از قلعهها به عنوان مراکز متحرک (موبایل) سلسله اردلانها از آنها استفاده میشده است. قرارداد صلح بین ایران و ترکیه در سال ۱۶۳۹ به طور صریح توافق دو کشور را بر سر ویران ساختن قلعههای امیران اردلانی نشان میدهد. ایرانیان کوشیدند از طریق سلیمان خان اردلان به این کار دست بزنند آنان کوشیدند که ایشان را متقاعد سازند که خود قلعهها را ویران سازد و یا حداقل قلعههای حسنآباد و پالنگان را ویران سازد.
علی قلیخان اردلان قلعه پالنگان را همانند قلعه حسنآباد تجدید بنا کرد که مرکز سیاسی خاندان اردلان در آنجا شکل گرفت و جمعیت دوازده هزار نفری حسنآباد به همراه سلیمان خان اردلان جابهجا شدند. همان منابع که این خبر را تأیید کردند گفتند که این شهر جدید روستایی بود به نام سنه که تبدیل به یک شهر گردید بر اساس منابع زیر: ص ۳۳ Babani و فصل ۱۱۲ HN حدیقه نصیری و ص ۷۷ Taverner. بنا به گفتهی مؤلفین دیگر چون نیکیتین ص ۱۶۷ (Nikitine).
شهر جدید سنندج در کنار شهر دیگری ساخته شده که به سرعت شهر قدیم تخریب گردید و در زمان سلیمان خان در شهر جدید مدرسه، مسجد، بازار و حمام، پلهای متعدد و یک قلعه ساخته شد و همچنین آب از کاریزهای بیرون از شهر به داخل شهر کشیده شدند.
یک باغ را به نام (باغ میدان) (Bag-I Median) که از قبالهی اجداد اردلانها بود ساخته شد (بر اساس فصل ۶۳ از ZT) بعداً این بخش از شهر به محلهی چهارباغ تبدیل شد در تاریخ (۱۶۳۷ تا ۱۶۳۶) که به عنوان تاریخ تأسیس شهر سنندج شناخته شده است. اگرچه این تاریخ با به قدرت رسیدن حکومت سلیمان خان مطابقت نمیکند چون ایشان دو سال بعد از این تاریخ به قدرت رسید و همچنین تاریخ قرارداد تخریب قلعههای کردستان بین کشورهای ایران و ترکیه یک سال بعد از به قدرت رسیدن سلیمان خان امضا گردید (۱۶۳۹) معهذا تاریخ تأسیس شهر سنندج را به طور سنتی سال ۱۰۴۶هـ.ش و یا (۱۶۳۷ تا ۱۶۳۶) ذکر میکنند.
اولین مورخ اروپایی که از سنندج در زمان سلیمان خان بازدید کرده است (آقای یا خانم) جین باپ تیست تاورنر (Jean Baptist Taverner) بوده است که میگوید شوق و ذوق فراوانی در کُردها برای ساختن شهر سنندج مشاهده کرده است. در صفحه ۲۰۵ در کتاب (Taverner).szme.ir
ساختمانسازیهای زیادی در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم در زمان امیران اردلان (سلیمان خان – سبحان وردی خان و اماناللهخان بزرگ) به انجام رسید. عماراتی که در زمان امیران اردلان ساخته شدند از نظر مورخین محلی به عنوان برجستهترین کارهای آنان یاد میشود و این به معنای حمایت مردم کردستان از امیران اردلان نباید به حساب آید. (بر اساس کتاب ص ۷۵ Nikitine).
شهر سنندج هنگامی که در آن بازاری یا حمامی و یا کاروانسرایی ساخته میشد بسیار توسعه مییافت و مخصوصاً بازار بزرگ نزدیک به میدان مرکزی.
گسترش شهر سنندج تا زمان حمله سلطان عثمانیها در قرن هجدهم ادامه یافت. ساختمان مسجد و منارههای آن به وسیله خود سلطان عثمانی کارهای ساختمانی آن سرپرستی شد. قلعه و کاخ اردلانها در سنندج بارها ساخته و ویران گردید اما در دوران خسرو خان اردلان دوباره بازسازی شد. (بر اساس ص ۲۰۷ Rich و فصول ۱۲۸ و ۲۵ کتاب HN و فصل ۲۴ کتاب ZT)
نتیجتاً بر اساس کتاب Rich در اوایل قرن نوزدهم منظره و دیدگاه شهر سنندج به شرح زیر بوده است:
۱- قلعهای که بر فراز یک تپه و بر بالای شهر سنندج ساخته شده و دور آن را دیوار فرا گرفته بوده است.
۲- بعد از دیوار قلعه در روی تپه در پایین تپه هم دیوارهایی نیز به در تپه کشیده شده بود.
۳- شهر در خارج از دو دیوار فوقالذکر بنا گردیده بود که دور تا دور شهر نزدیک دیوار کشیده شده بود. (کتاب ریچ ص ۲۰۷ Rich). از روزهای اولیه تأسیس سنندج این شهر به عنوان و به هدف مرکزیت اداری و سیاسی خاندان اردلان به پا گردیده بود. بهترین سند گواه بر این حقیقت کتاب برونهسن (Bruinessen) صفحات ۱۹۴ و ۱۹۵ میباشد که به وضوح وضعیت این شهر امیرنشین را تشریح کرده است.
مرزهای حکومت اردلان در حد فاصله دو امپراطوری بزرگ ایران و عثمانی قرار داشته و این خود به حکمرانان محلی اجازه داده است که به طور مستقل خود را اداره کنند و حتی اقدام به ضرب سکه پولی نمایند همانطور یک بار در زمان خان احمدخان اردلان قبل از تأسیس شهر سنندج این کار صورت گرفته است. این اطلاعات توسط سفرنامه خسرو ابن محمد در فصل ۳۱ و ص ۱۲۲ تهیه گردیده و همچنین در صفحه ۱۱۰ از کتاب حدیقه نصیری (Hadikeye Nasiriye) ذکر گردیده است.
صدها سال بعد همانطوریکه ماهشرفخانم کردستانی مینویسد خسروخان اردلان همواره از خود و خاندانش به عنوان حکومتی مستقل و برابر با یک حکومت سلطنتی نام میبرده است. بنا به گفتهی آقای جَی مالکولم (J.malcolm) و آقای (G.M. Kinnier) به ترتیب در صفحات ۳۰۲ و ۱۴۳ کتابشان این گفته ماهشرفخانم تأیید شده است که حکومت خسروخان به تمامی معنای کلمه مستقل بوده است. موقعیت سیاسی و جغرافیایی امیرنشین اردلان با سرنوشت سیاسی خود خاندان اردلان پیوند خورده است و شهر سنندج به عنوان سمبل حکومت اردلان نیز در منحنی سرنوشت سیاسی حکومت اردلان موقعیت و وضعیت و جایگاه آن میگنجد و به همین خاطر اردلانها کوشیدند که شهر سنندج را تا آنجا که ممکن بود توسعه دهند و همین باعث مجادله سیاسی بین بابانها و اردلانها گردیده بود چون از طرفی اردلانها میخواستند سرمایههای خود را در سنندج صرف عمران کنند و از طرف دیگر بابانها میخواستند سرمایههای خود را به صورت نقدی نگاه داشته تا بتوانند در وقت مبادا با آنها به شهر سلیمانیه بگریزند.
و این مسلم و آشکار بود که شهر سلیمانیه پایتخت بابانها بسیار تمیزتر و منظمتر از سنندج بود و امیران بابان نمیخواستند سرمایههای خود را در مسائل قبیلهگرایی و اجتماعی و سیاسی خرج نمایند.
سنندج به عنوان مرکزیت اردلانها همواره شکوه و جلال و عظمت سلطنتی داشته است. عماراتی با ستونهای مرمر سفید و مساجدی زیبا که دارای بهترین آرشیتکت و نقشه ساختمانی بوده و همچنین باغات و استخرهای متعدد که نه تنها عشق معماران ساختمانی را به کارشان نمایان میسازد بلکه عشق و علاقه و قدرت امیران اردلان را نمایان میسازد. سنندج به عنوان یک مرکز سیاسی همواره با ضعف و از بین رفتن قدرت امیران محلی ضعیف و متلاشی میشده است. یکی از ضربات سختی که به سنندج وارد شد در زمان کریمخان زند در اواسط قرن ۱۸هم بود (ص ۱۱۰ TA و فصل ۴۸ ZT) که در این حمله شهر سنندج به طور کامل سوخت و با خاک یکسان گردید و مردم از آن گریختند. بنا به گفتهی مورخین محلی به محض آنکه دوباره امیران اردلان در این شهر قدرت گرفتند دوباره مردم به شهر بازگشتند و شهر را دوباره بازسازی کردند. (ص ۱۲۶ TA).
بر اساس کتاب بولشاکف (ص ۲۶۳ Bolshakov) سنندج با معیارهای جمعیتی آن زمان خاورمیانه شهر پرجمعیتی به حساب میآمده و جمعیت آن بین ۲۰ تا ۵۰ هزار نفر تخمین زده میشده است.
در اوایل قرن نوزدهم Rich جمعیت سنندج را بین ۴ تا ۵ هزار خانوار تخمین زده است که بین ۲۵ تا ۳۰ هزار نفر بالغ میگردد. در اواخر قرن نوزدهم آمارگیری نشان داد در حدود ۳۰ هزار نفر در سنندج زندگی میکردهاند بنا به ص ۱۰ HN و ص ۱۹۰ Babani.
همانند شهرهای بزرگ دیگر خاورمیانه سنندج شاهد رشد شدید جمعیتی بوده است. در قرن هجدهم این شهر شاهد کم شدن جمعیت به علت جنگ و قحطی و مالیاتهای بسیار زیاد حکومتهای محلی بوده است و خلاصه اینکه هر زمانیکه به وسیله اردلانها سرمایه به سنندج واقع در جنوب شرق کردستان بزرگ آورده میشده این شهر پرجمعیت میشده و هنگامیکه سرمایه به جنوب غرب کردستان (سلیمانیه) توسط بابانها برده میشده جمعیت نیز کاهش مییافته است. بر اساس کتابهای فصلهای ۴۵ و ۶۲ ZT و TA صفحات ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۱۶ و ۱۲۱٫
بیشترین بخش در جمعیت سنندج از یک نژاد و یک مذهب تشکیل شده (Mono Ethnic, mono confessional) به استثنای اقلیتهای کوچک یهودی و کاتولیک بنا به نوشتهی Rich در حدود ۲۰۰ خانوار یهودی و ۵۰ خانوار کاتولیک که دارای کلیسا و کشیش محلی بودهاند در سنندج زندگی میکردند که بنا به کتاب (فصلهای ۳۰ و ۴۸ ZT) در هنگام جنگ مسلمان و غیرمسلمان به وسیلهی مهاجمان کشته میشدهاند. اقلیتهای مذهبی غیرمسلمان در جنوب شهر زندگی میکردند (بر اساس کتاب فرهنگ ص ۲۴۵) که به نام محله یهودیان و مسیحیان مشهور بوده است. محله آقازمان نیز محل اقامت اقلیت شیعه بوده است همانطوریکه از اسم این محله آشکار است و با آیین مذهب شیعه که امامان خود را با این اسم مینامند همخوانی دارد آنها اسمایی چون پیر زمان یا شیخ زمان و یا صاحبالزمان را برای امامان خود به کار میبرند. بنا به کتاب لاپیداس ص ۵۱ (Lapidus P.51) این محلهها همانند روستاهای مستقل از هم در داخل شهرها وجود داشتهاند و در زندگی روزمره مردم نقش داشته و حتی در بعضی شهرها این محلهها خود نقش شهرکهای جداگانه را داشته است.
نویسندگان محلی و نویسنده این مقاله محلات زیر را در سنندج نامبرده است:
۱- محله میان قلعه (ناو قهلا)
۲- محله قطارچیان
۳- محله بازار
۴- محله جورآباد که خود این محلهها به محلات کوچکتری هم تقسیم شده بودند که این بخشهای کوچک هم خود محله خوانده میشدند (کتاب بابانی صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱).
محله میان قلعه بنا به گفتهی تاریخنویسان محلی به عنوان قلعه حکومتی از آن یاد شده است که هم مرکز سیاسی و هم نظامی و حتی دادگاه حکومتی بوده است. تمام امورات داخل و خارج سنندج یعنی روستاها هم از این مرکز هدایت و بازرسی میشده است. در واقع این محله میان قلعه خود شهری در داخل شهر سنندج بود که به وسیلهی یک دیوار بلند از سنندج جدا شده بود و دارای ۴ دروازه یکی به سوی شمال (محله سرتپوله) دیگری به طرف غرب (محله قلعه چهارلان) و سوی به سوی شرق (محله بازار) و چهاری به سوی قبله (دروازه عبدالعظیم) خوانده میشدند.
محله قطارچیان در آن سوی رود کوچکی بود که شهر سنندج را به دو بخش جداگانه تقسیم کرده بود و خانواده نیرومند وکیلها در آن بخش زندگی میکردند. در دوران حکومت اردلانها طایفه وکیل همواره در جهت مخالفت با آنها قرار گرفته بودند و اکثر اوقات با رقبای سیاسی و مخالفین آنها همکاری میکردند.
و بدینترتیب ساکنین محله قطارچیان و دیگر بخشهای سنندج در میان نزاع دو طایفه قومی قرار گرفته بودند و به طور طبیعی آنها نیز با یکدیگر دو جریان مخالف هم را تشکیل میدادند. در محله بازار اکثراً تجار و سوداگران محلی و صنعتگران (مسگران) زندگی میکردند. (بر اساس مدارک کتاب HN ص ۱۸۰)
در محله جورآباد بخشی وجود داشت که به نام شهر پنج آتشپرست خوانده میشد که دروازه به سوی تاریخ ساسانیان گشوده است و ما را به آن دوران برمیگرداند. در مراسم مختلف همیشه بزرگان محلهها چو رهبران مذهبی و چه کسانیکه به طور غیررسمی علاقمند به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بودند دیده میشدند اما مدارک زیادی در مورد تشکیل جلسات در دیوانخانهها و یا میوانخانههای حکومتی برای قبایل خارج شهر و چادرنشینها وجود ندارند. اما بر اساس نوشتههای ص ۴۲۸ و ۸۳ (Bruinessen) و آقای (O.Sukhareva) متخصص امور محلهشناسی در بخارا و شهرهای آسیای مرکزی مساجد محل تجمع مردان این قبایل و محلات بوده است. مردان، تمام مسایل شرعی و اجتماعی و فرهنگی خود را از طریق مطرح شدن در مساجد دریافت میکردهاند.
زندگی کردن در محلهها لازمهاش این بود که از لحاظ اجتماعی و یا سیاسی به یک جریان خاص تعلق داشته باشد. تمامی جریانات سیاسی موافق و مخالف حکومتی در شهر سنندج وجود داشت. همچنین در حدود ۱۷ خانواده اشرافی با گرایشهای مختلف و همچنین افراد معمولی کوچه و بازار در این شهر با هم میزیستهاند. جالب اینجاست که ثروت به تنهایی عامل شخصیت اجتماعی نبوده است چنانکه فرزند مسنتر امانالله خان به خاطر آن که مادرش دختر یک صراف پول (شاید یک رباخوار) بوده است (بر اساس کتاب Rich ص ۲۰۹) به جانشینی پدرش برگزیده شد معهذا این عامل سبب آن شد که ایشان طرفداران خود را سازماندهی نکند و ادعای حقوق خود را برای کسب قدرت نداشته باشد. اختصاراً ثروت وجه تمایز بین افراد عادی و نجیبزادهها نبود. یعنی ممکن بود میان افراد عادی اشخاص بسیار ثروتمندی پیدا شوند اما آنها به خاطر ثروتمندی نجیبزاده یا اشرافی خوانده نمیشدند و حتی این امر به وسیلهی شهروندان عادی قابل درک و یا پذیرش نبود. با همه اختلالات قبیلهای و طبقاتی که در شهر وجود داشت اما همیشه دشمن مشترک مردم را متحد میساخت.
بر اساس کتاب (TA ص ۱۱۰ و کتاب HN ص ۱۱۶ و ۱۲۹ و ۱۳۶) معهذا برخوردهای سیاسی به همانگونه که در کتاب (جنگ در کاروانسرا) در زمان اردلانها بیان شده نمیتواند به عنوان حوادث معمولی تلقی گردد. سنندج دارای اتمسفری واحد بر اساس عادات و سنتهای مشترک مردمی بنا گردیده اما متأسفانه در زمان حکمرانان دولتی بعد از سقوط حکومت اردلانها اکثر این مراسم و اخلاقیات از بین رفتند. مردم عادت داشته که به طور دسته جمعی از آمدن فرمانداران استقبال کنند و همچنین هنگام رفتن امیران رسم بود در کرپدر خانه امیران بزرگان لشکری و کشوری صف میبستند ابتدا عَلَم (پرچم) امیر عبور میکرد و سپس خود امیر خارج میشود ماهشرفخانم کردستانی میگوید هنگام عبور امیر همسر او (ملکه) بر سر راهش سکههای نقرهای (پول رایج آن زمان) میریخت که برای امیر بخت و شانس به همراه بیاورد. در هنگام عزاداری رسم بود که امیر بر سر و صورتش گِل بمالد.
سنندج به عنوان یک مرکز سیاسی و حکومتی همواره قشر عظیمی از صنعتگران و هنرمندان و ادیبان را در خود جای داده است.
صنعتگران به دو دسته تقسیم میشدند. یک دسته آنهایی بودند که در بخش ساختمانی مانند آجرپزی و کاشیسازی و غیره کار میکردند و دستهی دیگر در صنایع قالیبافی و مسگری و اسلحهسازی و سرامیکسازی و صنایع دباغی و چرمسازی و چوب کار میکردند. صنعتگران در بعضی گرایشات سیاسی سازماندهی شده بودند که این مطلب به وسیلهی تاریخنویسان خاندان اردلان تأیید شده است. مؤلف کتاب (Hadike-ye Nasiriye) (حدیکای نصیری) در ص ۱۸۰ خود نوشته است که یکی از صنعتگران که در جنگ کاروانسرا نقش اساسی و مؤثر داشت به شدت تنبیه گردید این صنعتگر در اواسط قرن نوزدهم رهبری بازار را بر علیه حکومت برعهده داشت. ایشان که مورد حمایت شیخ وسیم بازاری قرار داشت بعد از سرکوب قیام آنها کور گردید.
طغیان اجتماعی بر علیه روحانیون مدارس مذهبی که از صنعتگران بازاری حمایت کرده بودند به وجود آمد. البته به همین دلیل ما نمیتوانیم نظرات آقای ملا محمد بایزیدی را که در کتابش گفته است در قرن نوزدهم در کردستان نه تنها صنعتگر وجود نداشته بلکه هیچ نوع تشکل صنعتگری هم وجود نداشته است بپذیریم. (کتاب بایزیدی ص ۳۹)
از روزهای اولیه تشکیل و تأسیس سنندج این شهر همواره بازار بزرگی برای مواد غذایی و صنعتی بوده است. امور مالی با بافت قدیمی و سنتی خود در این شهر همواره در حال رشد و شکوفایی بوده است. مواد غذایی را از روستاییان حومه خود دریافت میکرده و از لحاظ تجارت نیز همیشه با شهرهای نزدیک خود در تبادل کالا و پول و نیروهای ماهر مشغول بوده است برای مثال همیشه کاروان تجاری خاندان اردلان ماهی یک بار به سلیمانیه میرفته است و محصولات سنه (سنندج) همیشه بالاترین متقاضی را داشته است مخصوصاً کرهی صادراتی سنندج بهترین در نوع خود بوده است. بنا به نوشته تاجالملوک اردلان حکومت آنها همیشه مقدار زیادی کره برای قضات صفویه به عنوان هدیه میفرستاده بودند (بر اساس کتاب TM ص ۱۷۹) و همچنین در کتاب (حدیقه نصیری ص ۳۲) کالاهای صادراتی متعددی نام برده شده از قبیل قالی، پشم و عسل و کشمش و تنباکو و… در این تجارتها اقلیتهای مسیحی و یهودی تماماً کاسبکار بودند و نقش مهمی ایفا مینمودند. (بر اساس کتاب Rich ص ۲۰۹) بسیار دشوار است که نقش بازار را در حیات مردم سنندج تخمین بزنیم.
بخشی از جمعیت شهری که فعالیت آنها به بازار مربوط میشه بازاری خوانده میشدند. آنها شامل تجار و صرافان و کسانیکه در امر حمل و نقل کالا است داشتند (آنها را قطارچیها که اکثراً در حمله قطارچیان زندگی میکردند) مینامیدند.
همچنین مردمانی که در کاروانسراها زندگی و امرار معاش میکردند. یکی از مهمترین قشر از بازاریان صرافان پول و ارز بودند که کار امور بانکی را از جمله معامله ارزهای خارجی و دادن وام و… را به عهده داشتند. آقای Rich در کتابش این صرافان را بانکداران خوانده که یکی از همسران امانالله خان دختر یکی از این بانکداران (صرافان) بوده که فرزند ارشد او از این همسر بوده است، در این جا ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که بنا به گفتهی مؤلف کتاب حدیقه نصیری آذینبندی و چراغانی بازار سنندج برای مراسم ملی و مذهبی ۴ روز طول میکشیده است (ص ۱۷۷ HN) وجود بازار را بایستی بخش جداییناپذیر از شهر به حساب بیاوریم چون نصف جمعیت شهر در این مکان و از طریق بازار امرار معاش میکردند. دو محله از چهار محله شهر را محلههای بازار میخواندند که یکی از این دو محله قطارچیان بود که در حمل و نقل کالا و امورات بازار مستقیماً درگیر بود.
در سنندج قشر فشردهای از روشنفکران زندگی میکردند دادگاه امیریان (Prince’s court) از قشرهای ادیب و فاضل و شاعر و تاریخنویس برای مرمت در آن دادگاه دعوت به عمل آورده بود و همانند دادگاههای ایران و ترکیه دارای کتابخانه و کارمندان شایسته و لایق بود. کتابدار این کتابخانه در قرن نوزدهم خسرو ابن محمد بود که خود شاعر و تاریخنویس بود و به نام (Djawhari) (جوهری) شهرت داشت. تعداد زیاد تاریخنویسان محلی که در سنندج به کار اشتغال داشتند این امکان را به ما میدهد که بتوانیم به راحتی در مورد تاریخ این شهر به تحقیق بپردازیم. در این مورد ما بیشتر مدیون خانوادههای شیخالاسلام و مولوی هستیم.
مهم در این جا این است که سنندج با آن همه روشنفکری و معمار و بناهای مرمری خود مخالفتی با روستاهایی اطراف خود ندارد و به طور ریشهای ارتباط بین شهر و روستا وجود دارد. وجود دیوارهای طولانی در اطراف شهر سبب از هم بریدن ارتباط بین شهر و روستا نشده است و همچنین بخشی از حاشیهی و محدودهی شهر در محدوده شهر مزارع کشاورزی داشتهاند و بهترین مدرک در این مورد را آقای محمدشریف قاضی ارائه داده است. ایشان در کتاب (ZT ص ۵۶) مینویسد که هنگامیکه خسروخان بزرگ از قلعه حسنآباد به شهر سنندج بازگشت بلافاصله مردمانی که به روستاهای اطراف گریخته بودند به سنندج بازگشتند و ساخت و ساز و هموارسازی زمین شروع گردید و باغات احیاء گردیدند. سنندج نه تنها دارای انواع باغات بود بلکه دارای علفزارها و مزارع سرسبز برای دامداران شهری بود. محمدشریف قاضی مینویسد که خسروخان بزرگ برای عبور کشاورزان و دامها دستور داد. پلی را بر رودخانه شهر بنا کنند بنا به نوشته (Rich) امانالله خان خود شخصاً بزرگترین گله گوسفند و گاو و دیگر چارپایان را داشت که در حدود پنجاه هزار گوسفند که در میان چوپانهای مختلف توزیع شده بود که از آنها نگهداری کنند و دستور داده بود که این چوپانان مرگ هرگز اجازه ندهند آن گوسفند طعمه گرگ شوند و یا مریض گردند و بمیرند. این مطالب صحت گفته کتاب (Rich ص ۲۱۲) را تأیید میکند که در حکومت اردلانها اختلافات طبقاتی زیادی بین شهری و روستایی وجود نداشته بلکه آنها به طور روزمره در ارتباط کاری با همدیگر بودهاند.
مسأله همبستگی عشایر و قبایل مختلف کردستان همیشه در دستور کار و توجه امیران اردلان بوده و برخلاف بابانها که فواصل طبقاتی بین شهرنشینان و روستاییان وجود داشت در دوران و منطقه اردلانها همیشه روابط کشاورزی و اقتصادی تنگاتنگ بین جمعیت شهری و روستاییان وجود داشته است. بنا به نوشته حدیقهی نصیری (HN ص ۱۲۸ و ۱۶۹) همیشه حکمرانان اردلان وفاداری و صداقت خود را به قوانین ایلیت و سنتی قبیلهای به اثبات رساندهاند. در زندگی سیاسی شهر قبایل و عشیرتها نقش اساسی در شکلگیری نظام سیاسی داشته است. بنا به نوشته Rich امیران اردلان برخلاف بابانها خود را رییس همهی قبایل نمیشمردند اگرچه از نظر حقوق آنها تابع قوانین سنتی محلی بودند و قبایل زیر از این زمره بودهاند: طوایف شیخ اسماعیلی و مردَمَه (Merdemeh) و کَلهور و جاف و این مطلب توسط حدیقه نصیری در صفحه ۱۶۳ کتابش تأیید گردیده که این قبایل همیشه به امیران اردلان بیعت نمیکردند. جافها گلههای خود را به چراگاههای دورتر شهر سنندج نمیفرستادند. بنا به نوشته حدیقه نصیری این چراگاهها حداکثر در حدود سه فرسخی سنندج بودهاند قبایل همیشه نیروهای انسانی مورد نیاز قشون حکومتهای محلی را تأمین میکردند و سواره نظام آنها در کلیه جنگهای امیران اردلان حضور فعال داشتند هنگامیکه ۷۴۰ سرباز سواره در زمان خسروخان بزرگ از نیروهای اردلانی جدا شدند بلافاصله از قبایل مشهور دوباره عضوگیری و تأمین گردیدند و نیروی مسلح آنها تجدید سازمان گردید. نخبگان ایلات و عشایر کلهور و سلطان و بهراز (Baraz) و گلباغی (Galbaghi) و زنژین (Zengene) نقش اساسی در حیات حکومت اردلانها بازی کردند.
در نیمه دوم قرن هفدهم بعد از سرنگونی سلیمان خان اردلان نفوذ بسیار زیادی از طرف مرید ویس سلطان کلهور (Murid-wais) اعمال گردید که نیروهای اردلانی را دچار تجزیه گردید. خود مرید ویس حکمران پالنگان شد و رهبر و سلطان قبیلهی گلباغی نماینده و مباشر او گردید. این مطالب بنا به منابع زیر تأیید شده است. (حدیقه نصیری HN ص ۱۱۴) و (ص ۷۸ کتاب TA). طوایف کلهور و براز (Baraz) همیشه از اردلانها جانبداری میکردند بنا بع نوشته (ص ۹۹ و ۱۰۵ TA) روابط زناشویی و فامیلی بین طایفه براز که خود از طوایف ۱۷گانه اشرافی سنندج بودند و اردلانها وجود داشته است. عشایر و حاشیهنشین شهر سنندج همواره در هنگام خطر مدافع امیران بودند.
در هنگام جنگ سه متغیره شهر-روستا و حاشیهنشینهای اطراف سنندج به عنوان مدافعان اصلی و تأمین آذوقه و دیگر تدارکات جنگ به کار گرفته میشدهاند.
تشریح اوضاع سنندج به منزله مثالی است از اینکه اکراد میتوانند بسازند و تزیین نمایند و از شهر خود دفاع نمایند. پایتخت اردلانها دارای حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده است برای مثال میتوانیم ظهور ماه شرفخانم اردلان شاعره مشهور متخلص به مستوره اردلان در این دوران را نام برد که تنها زن شاعره و تاریخنویس در کردستان و خاورمیانه تا پایان قرن نوزدهم بوده است.
منابع مأخذ: در اصل مقاله به صورت انگلیسی ساده نوشته شده و قابل استفاده است و نیازی به ترجمه ندارد زیرا اکثر کلمات اسم اشخاص یا کتابها هستند.
- نویسنده: یوگنیا ایلینیچنا واسیلیوا