گفتگو: سیروان کریمی
میگویند: شنیدن با گوش کردن فرق دارد و دیدن با نگاه کردن فرق میکند. چهرهای که من از باباشهابی به یاد داشتم، از زمانی بود که کم سن و سال بودم و یک روز در هفته برنامههای تلویزیون استانی را میشد نگاه کرد! (موهای خاکستری سفید که با صورت جوانش در تضاد بود و میمیک چهره به خصوصش وقت خواندن با لبخندی نشسته به لب و یک نوع پرستیژ خاص شبیه رهبر ارکسترهای اروپایی با حرکات دستانش). اما از وقتی که خودم به موسیقی سنتی کردستان گوش میکنم، به جز تعریفهایی از زبان چند نفر اهل دل، شناخت زیادی از ایشان نداشتم. شنیده بودمش ولی صدایش را گوش نکرده بودم، تا چند هفته پیش در نمایشگاه مطبوعات استان و آن نوای دلکش مستانه از شعر زیبای «وفایی»: ئهی ئاوینهی دڵبهڕی… پرسیدم: این صدای کیست؟ گفتند: نمیدانی!؟ حدس بزن! من که سواد موسیقی ندارم، اما میگویند گوشم با موسیقی آشناست، پس با ژست هنرمندانهای گفتم: شبیه صدای خالقی است، ولی نه کشش صدایش بیشتر است!
آخر همان هفته روی صندلی اتوبوس (تهران -سنندج) کتابی به نام «خفته در تنگنا» را میخوانم که عکسی از فریدون فروغی روی جلد آن است و متوجه میشوم آقا و خانمی که در صندلیهای کناری من نشستهاند در مورد کتاب صحبت میکنند. هیچگاه ندیده بودمشان، جز چهره آن آقا را در تلویزیون خیلی سال پیش!
این بار درست حدس زدم؛ آقای علاءالدین باباشهابی و همسر ایشان هستند. خودم را معرفی میکنم و خیلی زود صحبت گرمی است بین ما و چند نفر دیگر هم در صندلیهای کناری منتظر همین هستند تا یکی سر صحبت را با ایشان باز کند و دور هم جمع شدن و از هر دری سخن گفتن و گذشت زودهنگام زمان و آسان شدن سفر از طرفی و البته تواضع و محبت استاد در کنار اطلاعات عمومی بالا و خوشصحبتیاش خاطره خوبی شد. چهره و روحیه جوانش با رقم واقعی سنش (حدود هفتاد سال) هیچ همخوانی ندارد و با این که از حافظه پیری! شکایت دارد، تعداد ابیات شعرهایی که از برمیخواند خیلی بیشتر از تعداد کتاب شعرهای کتابخانه من است. وقتی با همسفران از دوران کودکیشان و حال و هوای سنندج قدیم یاد میکردند، حسرت میخوردم که چرا آن موقع به دنیا نیامدم و وقتی به صلواتآباد رسیدیم و از زندگی پدربزرگش زندهیاد سید علیاصغر کردستانی میگفت، به یاد آوردم که ما کردها هیچگاه به وقت خودش قدر مفاخر فرهنگ و ادبیات خود را نشناختیم. اینها را گفتم شاید شما نیز مانند من تابهحال فقط صدای باباشهابی را شنیدهاید و یا تصویرش را دیدهاید و میدانید که: شنیدن با گوش کردن فرق دارد و دیدن با نگاه کردن فرق میکند. و این قرار گفتگویی کوتاه میشود که در اینجا میخوانید.
• بیوگرافی شما را همه میدانیم. این که نوه مرحوم سید علیاصغر کردستانی هستید و…، از موسیقی سنتی و اصیل کردستان و نسل قدیم خوانندگان کرد برای نسلی که در این آشفتهبازار موسیقی دارد بزرگانش را از یاد میبرد، بگویید؟
موسیقی دوره قدیم سنندج برمیگردد به سالهای قبل از ۱۳۳۵، دوران شکوفایی موسیقی اصیل و سنتی کردی با کسانی مانند مرحوم نوروزی به عنوان اولین خواننده حرفهای کرد و مرحوم سید علیاصغر کردستانی و… (که در اشعار شارهکهم سنه زندهیاد حقشناس به همه آنها اشاره کرده)، اما تا جایی که عمر من قد میدهد و زمانی که بنده در سالهای دبستان بودم، خوانندگانی مانند آقایان بهاءالدین نوروزی، حکمت نوبری دایی آقایان عندلیبیها و آقای ولیدی پدر فتانه ولیدی و بعدها آقای خالقی و دیگران به صورت حرفهای مشغول کار خواندن بودند.
در آن زمان هفتهای یک شب (شبهای شنبه) در باشگاه افسران سنندج برنامه موسیقی با گروه ارکستر ارتش اجرا میشد. مرحوم کامکار پدر گروه کامکارها و همچنین آقایان یوسف زمانیها و مرحوم محمد عبدالصمدی و آقای رنگامیز که کلارینت مینواخت با این ارکستر کار میکردند و بیشتر اعضای گروه موسیقی آنها موزیسینهای ارتش بودند. وقتی هم در جشنها برنامهای داشتند، گروه کر مدارس با ایشان همکاری میکردند. آن موقع من در دبستان پهلوی درس میخواندم که برای شرکت در گروه کُر آقای نوروزی انتخاب شدم (برای آهنگ لهنجه وای لهنجه) و این شروع کار من بود. البته در آن اوایل مرحوم پدرم به من اجازه خواندن نمیداد و معتقد بود بعد از پدربزرگم سید علیاصغر کسی در خانواده ما نباید و نمیتواند جا پای جای ایشان بگذارد. تا این که در حدود سالهای دوره دبیرستانم بود که کاری به آقای عندلیبی دادم به نام (دهمێک ساقی) و آقای مرحوم کامکار نیز بنده را مورد لطف قرار داد و به مغازه فرشفروشی پدرم آمد، وساطت کرد و اجازه گرفت تا در رادیو بخوانم.
سپس اولین کار من با ارکستر که شعر و ملودیاش از خودم بود با نام (ای وطن) ضبط و پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت. حدود دو یا سه سال بعدی بنده کارهایی مانند (گۆڵئهندام، نسیم باد نوروزی، ههورامان و غیره) را اجرا کردم و به عنوان خواننده برگزیده انتخاب شدم و با خود مرحوم کامکار برای اجرای برنامه به تهران رفتیم. مرحوم سید ابراهیم ستوده در آن زمان رییس صدا و سیمای کردستان بودند و وقتی به تهران رفتم، مرحوم حبیبالله بدیعی رییس اداره موسیقی بود. زندهیاد حسن زیرک و کاک مظهر خالقی هم چند سال پیش از بنده در آنجا مشغول به کار بودند و یک ارکستر به نام ارکستر کردی و ارکستر دیگری به نام ارکستر مفتاح هم بود که مرحوم حسن زیرک و دیگران بیشتر با آنها کار میکردند. اما بنده و آقای خالقی تنها کسانی بودیم که با ارکستر بزرگ تهران کار میکردیم (ارکستر باربد و نکیسا که رهبری آن را آقایان مصطفی کسروی و فریدون ناصری به عهده داشتند و آقایان یوسفزمانیها و چهل نوازنده با این ارکستر بزرگ بودند). البته بنده قبلاً دوره سلفژ و تئوری موسیقی را در هنرستان عالی موسیقی گذراندم و بعد اجازه کار با ارکستر به من داده شد. معلمهای من هم مرحوم کریمی برای آواز و آقای فرهاد فخرالدینی بودند و مرحوم حسن یوسفزمانی که کمک بسیاری به من کرد.
• آهنگهایی که با ارکستر بزرگ خواندید و کارهای مهم بعدیتان کدام بودند؟ شعر و ملودیهای این کارها از چه کسانی بود؟
اولین آهنگی که بنده اجازه کار با ارکستر بزرگ باربد را گرفتم ترانه «کراس زهردێ» بود با شعر زندهیاد شیخ عابد سراجالدینی که در مصر فوت کردند و کارهای بعدی من هم با آثار شاعران دیگری مانند مرحوم سواره ایلخانیزاده، مرحوم دکتر صدیق مفتیزاده و آقای عثمان احمدی ادامه یافت. تا قبل از انقلاب در حدود پنجاه تا شصت کار با ارکستر باربد و نکیسا خواندم که تعداد ده آهنگ از آنها در لندن به صورت سیدی منتشر شد (با نام هاوڕازی دڵَ در یادواره مرحوم سید علیاصغر کردستانی) و ده قطعه دیگر هم که به تازگی در اربیل عراق توسط برنامه (چوارچرا) تهیه و ضبط شده و برای پخش آماده است.
دو آلبوم هم در اوایل انقلاب در جشنواره ششم به نامهای (باده گویا به همراهی ارکستر جلال ذوالفنون) که رتبه اول شدیم و (کاست و سیدی پاییزه به سرپرستی مرحوم سهیل ایوانی) تهیه کردیم و منتشر شد. البته با ارکستر مفتاح و ارکستر کردی هم کارهایی مانند ترانههای (غهم درۆیه، رووناک، ئامینێ، سیروان، هاوڕازی دڵَ، مهیخانهچی، چاوت رهشه دڵدار، سهروی باڵات و…) کار کردم. من بیشتر آهنگها و ملودیهایم مال خودم است، ولی این خوانندههای آن طرفی هستند که از کارهای ما استفاده میکنند و پول پارو میکنند.
به عقیده من یک خواننده خودش و شعرش و صدایش باید در اختیار مردمش باشد و برای ملتش کار کند تا بتواند عاشقانه و با احساسش کار کند این جواب کاملی است برای آنان که میخواهند بدانند و میدانند. هنر واقعی بر پایه احساسات هنرمند است که شکل میگیرد و نه مصلحتاندیشی او. وظیفه یک هنرمند خیلی بیشتر از آن است که بخواهد به وسیله صدا یا هنرش صرفاً خودش را بشناساند و معروف کند. کسی که کار فرهنگی میکند باید ابتدا در خدمت فرهنگ و هنر ملتش باشد، بعد خودش و خانوادهاش.
• میخواهم مقایسهای میان موسیقی گذشته کردستان با زمان حاضر داشته باشید و این که نقد شما از وضعیت کنونی موسیقی کردی چیست؟
از نظر من موسیقی کردی از دیدگاه پربار و ماندنی بودن و از لحاظ مفهوم و محتوا بیشتر کارهایی است که در دوران قبل از انقلاب و قدیمترها کار میشد و دلیل آن هم وجود ارکسترهای مجهز و رهبری ارکستر توانمند و هنرمندان و نوازندگانی بود که هرکدام در نوع خود و در ساز خود استاد بودند و در کارشان تخصص داشتند. در آن دوره مثلاً در ارکستر مفتاح و ارکستر کردی نوازندگان چون: آقایان جواد لشکری، آقا بزرگ لشکری، عباس شاپوری، آقای همدانیان (که کار اصلی مبارکباد را خواند و نوازنده ضرب بود) و مجتبی میرزاده و آقای شفیعیان نوازنده سنتور و دیگران بودند که کار میکردند.
همچنین از لحاظ شعری و وجود ترانهسرایان برتر امتیازاتی داشتیم. ترانهسرایان آن دوره شاعران بزرگی بودند و ترانه بهانهای بود برای شعر گفتن. اشعار ترانههایی مانند: (گوڵنیشان، جێژوانی جاران و سروهی ئاوات و…) هر کدام به تنهایی و جدا از خود آهنگ هم آثار ارزشمند و ماندگاری هستند.
• پرسش اصلی من از این نقد این بود که دلیل برتری این نوع موسیقی و ترانه که هنوز ماندگار مانده نسبت به وضعیت کنونی بازار موسیقی ما چیست؟ چرا ما جز نسل پیشین و نسل شما خوانندگان مطرح و فاخری نداریم؟
کارها ماندنی بود چون غنی بودند و در آن دوره از هر لحاظ خیلی از الان پیشرفتهتر بودند. کار موسیقی آن زمان معنوی بود. همه با عشق کار میکردند و به خاطر عشق به موسیقی بود که زحمت میکشیدند و خون دل میخوردند.
متأسفانه حالا همه چیز بر پایه مادیات استوار است؛ از ترانهسرایی و تهیهکنندگان گرفته تا کار خواننده و نوازنده و ارکستر همه چیز تأثیر گرفته از مسایل مادی است و در بیشتر کارهای هنری ابتدا جنبه مادی کار در نظر گرفته میشود و مسلماً هر چیزی که مادیتر باشد ماندگاری زیادی ندارد و دورهاش کوتاهتر و اثر آن کمتر است. یک ترانه با برنامهریزیهای مالی و پیشبینی سلیقه روز تهیه میشود و مدتی پخش میشود و به همان زودی هم به فراموشی سپرده میشود. البته هنوز هم کارهای خوبی هست که برای آن زحمت کشیده شده و بیشتر آنها هم بر روی اشعار قدیمی اجرا شده، ولی در کل به پای آن کارهای قدیمی نمیرسند و بیشتر از هشتاد درصد کارهای ماندگار مربوط به آن زمان است، چون هنرمند بیشتر به فکر ماندگاری کار بود و هنر جنبه تجارت نداشت.
• سوال بعدیام جنبه انتقادی از خود شما را دارد، از نظر ما کارهای قبلی شما مانند آثار دهه پنجاه، زمانی با ارکستر سمفونیک تهران کار میکردید به نظر نسبت به کارهای بعد از انقلاب خیلی قویتر بوده است. دلیلش به نظر خودتان چه میتواند باشد؟
به همان دلایل که گفتم. قوه شعرها، نوازندگان و امکاناتی که قبلاً برای کارهای فولکلور و سنتی وجود داشت و الان نیست. در حال حاضر بهترین نوازندگان و استادان موسیقی در تهران شاگرد آنهایی هستند که قبلاً با ما کار میکردند. امکانات هم خیلی کمتر شده. دلیل اصلیاش نبود امکاناتی است که قبلاً در اختیار ما بود و اکنون نیست. مخصوصاً برای خوانندگان کرد و کارهای فولکلوریک هم که کلاً محدود است. بیشتر هم به خاطر شعرهایشان است. هر شعری در شورای موسیقی صدا و سیما تصویب نمیشود. ما محدودتر از سابق شدهایم، خصوصاً از لحاظ شعری. ما علاوه بر اینکه کمبود شعرهای خوب داریم، بنابر وضع زمانه چون سختگیری بیشتری هم میشود، شعرهای خوب هر روز کمتر میشود. من بعد از باده گویا دیگر کار نکردهام. از طرفی کارهای خوب احتیاج به سرمایهگذاری خوب دارد و ما چنین امکاناتی را نداریم. برای من ممکن نبوده که دیگر کار نکردهام. اگر سنم اجازه دهد انشاءالله قصد دارم همه کارهایم را به صورت سیدی منتشر کنم ولی فعلاً که میسر نیست.
من خودم اعتقاداتی دارم؛ به عقیده من یک خواننده خودش و شعرش و صدایش باید در اختیار مردمش باشد و برای ملتش کار کند تا بتواند عاشقانه و با احساسش کار کند این جواب کاملی است برای آنان که میخواهند بدانند و میدانند. هنر واقعی بر پایه احساسات هنرمند است که شکل میگیرد و نه مصلحتاندیشی او. وظیفه یک هنرمند خیلی بیشتر از آن است که بخواهد به وسیله صدا یا هنرش صرفاً خودش را بشناساند و معروف کند. کسی که کار فرهنگی میکند باید ابتدا در خدمت فرهنگ و هنر ملتش باشد، بعد خودش و خانوادهاش. اگر یک خواننده است باید بیشتر در فکر شاعران و ترانهسرایان و نوازندگانش باشد و بایستی به فکر نشان دادن ارزشها و زحمات آنان باشد، چون ما کردها هر چه داریم از شعرا و موزیسینها و آهنگسازانمان است. مردم از ما توقع دارند و داشتن یک صدای خوب به تنهایی کافی نیست. یک خواننده باید به تمام شعرای زمان خود و شعر آنها آشنایی داشته باشد و ادبیات و فولکلور منطقه خود را بشناساند و هر چه بیشتر بداند ماندگارتر و موفقتر خواهد شد.
هنوز هم کارهای خوبی هست که برای آن زحمت کشیده شده و بیشتر آنها هم بر روی اشعار قدیمی اجرا شده، ولی در کل به پای آن کارهای قدیمی نمیرسند و بیشتر از هشتاد درصد کارهای ماندگار مربوط به آن زمان است، چون هنرمند بیشتر به فکر ماندگاری کار بود و هنر جنبه تجارت نداشت.
• در رابطه با حمایت مسؤولان و ارگانهای دولتی از کارهای هنری چه نظری دارید؟
حمایت؟ میخواهم مطرح نشود چون هیچ حمایتی در کار نیست. نه برای آن جوان آماتور و نه برای من که عمرم را روی این کار گذاشتهام. حمایتی در کار نیست، مگر برای برخی خوانندههای مورد نظر. واقعیت چیست؟ مگر من دوست ندارم پول داشته باشم؟ دوست ندارم در این آخر عمر چند آهنگ خوب را که همیشه میخواستهام بخوانم؟ حالا من کار جدیدی دارم که میخواهم ضبط و منتشر کنم و این کار فقط با میلیونها تومان سرمایه شخصی ممکن است که شاید برای من نوعی شدنی نباشد. باید هزینهها همه شخصاً پرداخت شود و همه خوانندگان کرد چه در خارج و داخل ماندهاند با این همه مخارج و بحث کپی رایت از طرف دیگر. هیچی از این پول هزینه شده گیرشان نمیآید و برنمیگردد.
به من میگویند سرود بخوان. من که پنجاه سال به موسیقی و هنر این ملت خدمت کردهام که سرودخوان نیستم و حاضر نیستم برای غیر از این هدف کار کنم.
امیدوارم روزی برسد که امکاناتی که هنرمندان فارس و مناطق دیگر در اختیار دارند، به هنرمندان منطقه ما هم که هنرخیزترین منطقه ایران است تعلق گیرد تا شاهد باشیم فولکلور و فرهنگ و هنر کردی که با قدمت چندین هزار ساله خود برای همیشه و در هر حال زنده است، بیش از این پیشرفت کند و افتخارآفرین شود.
• درباره کارهایتان در اروپا و کشورهای دیگر بگویید؟
من بعد از انقلاب به کشورهای زیادی برای اجرای برنامه دعوت شدم: اول سوئد، بعد لندن و اتریش و آلمان و … همچنین کردستان عراق. تهیه و ضبط و انتشار دو آلبوم (هاوڕازی دڵ و شنهی بهربهیان و به تازگی هم آلبوم جێژوانی جاران) دستاورد این سفرها برای من بوده. در سفر لندن بنده از طرف آقایان عابد مفتی و برهان مفتی (بنکهی راگهیاندن کورد) دعوت شدم تا در بزرگداشت مرحوم سید علیاصغر کردستانی شرکت کنم. اکثر هنرمندان بزرگ کرد و نویسندگان و شاعران و خوانندگان در لندن گرد هم آمدند و طی سه ماه اقامت در آنجا شش اثر از کارهای ایشان به صورت آلبوم و سیدی و ده کار خودم تهیه و منتشر شد.
• تابهحال از شما خواسته شده که کارهای مرحوم سید علیاصغر کردستانی را بازخوانی کنید؟ در این بازار نبود شعرها و آهنگهای خوب چطور تابهحال این کار را نکردهاید؟
خیلی وقتها مثلاً در کردستان عراق از من خواسته شده چون نوه ایشان هستم باید یکی از کارهای ایشان را بخوانم، ولی من چون این کار را در توان خود نمیدیدم به خود اجازه این کار را ندادهام و همانطور که همیشه هم گفتهام، به نظر من تا به امروز کسی نتوانسته کارهای ایشان را در سطح خودش بخواند. چند کاری تقلید شده ولی هنوز خیلی فاصله داشته که به آن سطح برسد از زندهیاد سید علیاصغر کردستانی تنها چهارده آهنگ بر جای مانده، ولی به تأیید کارشناسان موسیقی این آهنگها را در چنان سطحی اجرا کرده که به آسانی برای کسی قابل تقلید یا کپیبرداری نیست.
• درباره کارهای جدید شما حرف بزنیم؟ ترانهسرایان کارهای جدید شما چه کسانی هستند؟
کارهای جدیدترم را هم با دو لهجه سورانی و اورامی خواندهام:
(اورامیها: ویلهن ویلهن شعر از آرام مستوفی، جلوهی دیدار و ئارهزووی دیدار با اشعار مولوی کرد) و اشعاری از (نالی، وفایی مهابادی، ماموستا گوران مانند لانکی هیوا) را هم با ارکستر جدید تهران و با لهجه سورانی خواندهام.
• با تشکر از شما، حرف دیگری اگر دارید، گوش میکنیم.
تشکر دارم از هفتهنامه دیدگاه و شما و امیدوارم در آینده برای خدمت به هنر و فرهنگ کرد پاینده باشید و بمانید چون از نظر من هیچ چیز بالاتر از این نیست که هنرمند در هر رشتهای که فعالیت میکند در خدمت فرهنگ ملتش باشد.
***
گفتگوی ما با استاد باباشهابی که به پایان میرسد، حیفم آمد که چند کلامی هم با همسر و همراه سالیان دراز کارهای هنری ایشان حرف نزنم.
سرکار خانم «منیژه پرتوی» که در طول تمام مصاحبه با علاقه کنار ایشان نشسته و گاهی در به یاد آوردن تاریخها و اسامی دقیق به ما کمک میکردند.
از ایشان در مورد زندگی خصوصیشان پرسیدیم. خانم پرتوی پاسخ میدهد: در طول سالیانی که ما با هم زندگی کردیم، هیچگاه به خود مغرور نشدند و برای من همسری وفادار و برای بچههایمان پدری دلسوز و فداکار بودند و علیرغم داشتن روحیه ظریف هنرمندانه از آن زودرنجیهای هنرمندان در او اثری نبود و به حقیقت من علاقه قلبی زیادی به ایشان دارم.
- نویسنده: سیروان کریمی