▪️پرسش:
مدتهاست در هر جمع و گروهی این سوال طرح میشود که:
– چرا در ایران اختلاس زیاد است؟ تهمت فراوان است؟ دروغ بی شمار است؟
– چرا زیرآبزنی در کار و خیانت در شغل و فساد در خانواده افزون شده است؟
– چرا جوانان به مواد مخدر روی آوردهاند؟
– چرا رابطههای آنچنانی رواج یافته شد؟
– چرا میزان تصادفات رانندگی زیاد شده؟
– چرا دعواهای خانگی و خیابانی و چاقو کشی و قتل و جنایت و تجاوز روز به روز بیشتر میشود؟
– چرا تحمل ایرانی ها کم شده؟
– چرا فحش زیاد شده ؟
– چرا هر کس که سفری به اروپا میکند می گوید آنجا احترام دیده و در ایران بیاحترامی؟
▫️چرا و چرا؟
– مگر از صبح تاشب نوای دین از صدا و سیما به گوش نمیرسد؟
– مگر هر هفته در کل کشور نماز جمعه برگزار نمیشود؟
– مگر این همه مداح و سخنران که شب و روز از خدا و پیغمبر میگویند کم است؟
– پس چرا مشکلات اخلاقی جامعه روز به روز اسفناکتر و فجیع تر میشود؟
– به طور خلاصه چرا جامعه ایران از اخلاق دور شده است؟
▪️پاسخ:
پاسخ این همه سوال فقط یک عبارت است: ابهام از آینده!
در دهۀ ۱۹۶۰ تعدادی از روانشناسان اجتماعی فرانسوی با همکاری یک مؤسسه تحقیقاتی بزرگ، در اروپا یک مرکز شبانهروزی تأسیس کردند. در این مرکز، نوجوانان ۱۲ تا ۱۹ ساله آموزش میدیدند و زندگی میکردند. مدت یک سال همه چیز به صورت عادی جریان داشت و آزمایشهای مختلف کمی و کیفی بر روی آنان انجام گرفت. در طول این یک سال، هر نوجوان سه وعدهی غذایی روزانه با احتساب میانوعدهها، ۸۰۰ گرم غذا میخورد.
پس از یک سال به تدریج و آگاهانه شایعه کردند: «به علت وضعیت اقتصادی نابسامان شبانهروزی، ممکن است غذا به لحاظ کمی و کیفی جیرهبندی شود». شش ماه بعد از این شایعه، میزان غذای مصرفی روزانه هر فرد از ۸۰۰ گرم به ۱۲۰۰ گرم افزایش یافت.
هنگامی که عملاً جیرهبندی را آغاز کردند، مصرف غذا از ۱۲۰۰ گرم به ۱۵۰۰ گرم رسید و حتی در اواخر این دورهی چهارساله، نوجوانانی بودند که در شبانه روز بیش از ۵ کیلوگرم غذا میخوردند! دلیل افزایش مصرف این بود که نوجوانان آیندهی خود را مبهم میدیدند.
هنگامی که مرکز شبانهروزی در وضع عادی قرار داشت، افراد غذای خود را به یکدیگر تعارف میکردند و نسبت به یکدیگر رابطهای مبتنی بر نیکوکاری، شفقت و نوعی از خودگذشتگی داشتند. امّا هنگامی که شایعه کمبود غذا مطرح شد، تعارفات، رعایت ادب و رفتارهای مهربانانه، نسبت به یکدیگر کمتر شد. در واقع به دلیل مبهم بودن آینده، اخلاقی زیستن بر پایه عدالت، احسان، رعایت ادب و.. به مرور زمان کمرنگ گشت.
آیندهی مبهم و نامعلوم افراد از نظر مالی، شغلی و… آستانهی اخلاق و تحمل را در هر جامعهای کاهش میدهد. به طور مثال، در جامعهای که همهی افراد با هر تخصصی میتوانند شغلی داشته باشند، کارشکنی، حسادت، تهمت، سخنچینی، چاپلوسی و… کمتر است. به طور کلی در جامعهای که نیازهای اساسی انسانها در آن تأمین میشود، افراد بر پایهی موازین اخلاقی زندگی میکنند.
پس «اخلاقی زیستن» ارتباطی به نصیحتهای اخلاقی و ازدیاد مجالس دینی ندارد. اخلاقی زیستن نیاز به آرامش ذهنی و ثبات اقتصادی دارد.
به جای صرف هزینههای بسیار برای دعاهای مستحب و سخنرانیهای خسته کننده و مداحیهای سوزناک و خرج برای برپایی مجالس و همایشهای بیاثر؛ بهتر است این ثروت عمومی را به واجبات مردم مخصوصاً ازدواج و شغل منتقل کنند. جوانی که شغل دارد و ازدواج کرده، با خوشبینی به آینده مینگرد و همین آرامش به او زندگی اخلاقی بهتری هدیه خواهد داد. پس چه خوب خواهد بود که مستحبات را کم کنند و به واجبات برسند.
- نویسنده: دکتر مصطفی ملکیان